خدايا ميشه بهم يه بچه بدي

خبراومدنت

سلام عشق ماماني امروز به مامانم خبر اومدنت را دادم خيلي خوشحال شد به حق شبهاي قدر خدابه همه مامانها ني ني بده بواي سلامتي ني نيم يه صلوات الهم صل علي محمد وال محمد
26 تير 1393

ساک حاملگي

سلام نفسم سلام عشق ماماني امروز خانوم دکتر شماروديد ساک حاملگي تشخيص داده شد شما خيلي خيلي کوچيکي ماماني اگربتونم عکستون را ميذارم اينجا دوستتت دارم فقط مراقب خودت باش البته فقط به خدا ميسپارمت بوس بوس نفس ماماني
24 تير 1393

خواهش ميکنم سه شنبه خودتو نشون بده

خدايا شکرت بخاطر خوشحال کردن همسرم خدايا شکرت خداجونم ميدوني من دلم داره مثل سير وسرکه ميجوشه خداي مهربون تو را قسم به اين ماه عزيز خوشحاليمون پايدار باشه خدايا قسمت ميدم به اين ماه ني ني که هّّ دادي را از ما نگير خدايا توراخدا تورابه بزرگيت قسم سه شنبه ديده بشه وخانوم دکتر بگه که سالمه همه چي خدايا دلم گريه ميخواد خيلي تنهام فقط خدا وهمسري را دارم خدا بهت توکل کردم خدا فقط بهت توکل کردم واميدمي خدا ميشه بهم لياقت بدي تا فرشته کوچولوي اسموني را نه ماه توي وجودم ازش مراقبت کنم بعدش توي بغلم خدايا بهت قول ميدم يه بنده خوب تربيت کنم خدايا فرشته اسمونيت را از ما نگير بذار با خبر اومدنش همه خوشحال بشن خدايا بيست ماه حسرت ازمايش خون مثبت را کشيدم ...
21 تير 1393

ازمايش بتا 554.4

سلام سلام عشق ماماني سلام کنجد ماماني امروز هجده تير 1393با ازمايش خون ساعت دو معلوم شد که کنجد ماماني از اسمون دل کنده و بعد بيست ماه انتظار مامانش ميخواد بياد کنجدم عشقم ني ني من ماماني قول بده نه ماه محکم بچسبي به مامان باشه عزيزم بيست وچهارم تير ميرم سونو که ببينم کنجد ماماني ساک حاملگي انشاالله تشکيل بشه و خانوم دکتر شمارو به ماماني نشون بده خواهش ميکنم براي سلامتي کنجدم يه صلوات بفرستين
18 تير 1393

پسرعمه

سلام عشق ماماني ماماني وقت اذانه ها دل ماماني خيلي گرفته ماماني از فردا ميترسم از فردايي که قراره همه ازمن سوال کي اومدنت را ميپرسن ماماني تورا خدا بيا ماماني پسر عمه امروز به دنيا اومد ماماني شماهم زودي بيا که با پسر عمه بازي کني دلم براي اينکه خبر اومدنتو به بهترين باباي دنيا خبر بدم لک زده بيا دلبندم بيا عشقم خدا را به احترام اين روزها به همه ني ني بده خداجونم
10 تير 1393

روزهايي که گذشت

سلام دلبندم سلام ماماني سلام عشقم عزيز دلم ميخوام برات از دکتر رفتنم بگم دکتر ف خيلي تعريفش را شنيديم مهر زنگ زديم براي بهمن وقت داد بهمن شد ورفتيم گفت کيست داري يه ماه قرص ضد بارداري وحل شد بعدش دارو وامپول که اصلا به من سازگاري نداشت.و فوليکول هام ريز بودن ده روز پري تشربف نياورد از دادم مشکوک شد فردا پري تشريف اورد فقط گريه بد جور ناراحت شدم اون ماه هم رفتم دکتر فوليکولم شد ببست وسه مطمن بودم.مياي ولي نيومدي اين ماه هم 3تا فوليکول شانزده داشتم عزيزم مياي تا ماماني هم مامان بشه
6 تير 1393

عمه جون

سلام ني ني جون فردا ميام کل امروزو برات تعريف ميکنم خيلي خوش گذشت اندازه چند سالي خنديديم 
6 تير 1393

ماماني اين ماه از اسمون دل ميکني؟

سلام دلبندم اينجارو بعد از کلي سختي براي شما درست کردم تا وقتي به دنيا اومدي خاطراتت را بخوني ماماني شما هنوز نيستي و ماماني منتظر منتظر الان بيست ماهه که منتظرتيم منو بابايي عسلم ما ظه از اولين روز ازدواج تو را ميخوايم چرا نمياي ميدوني که عمه جونت يه سال بعد ما ازدواج کرده چند روز ديگه ني ني به دنيامياد ماماني ميدوني برام سخته حرفها ونگاه فاميل خواهش ميکنم بيا عسلم
5 تير 1393
1